تعداد بازدید : 144761
تعداد نوشته ها : 67
تعداد نظرات : 7
اشـکـانـیان (پـارتـهـا ) سلطه جانشینان اسکندر بر قلمروهخامنشی ( با وجود خشونت نظامی سلوکیان ) در سراسر ایران طولانی نشد و فترت حاکمیت در ایران ، شصت و پنج سالی بیش نکشید . حتی ، در همان دوران اقتدار نظامی سلوکیان – مقارن با سالهایی که مهاجران یونانی در استان باکتریا ( باختر ،بلخ ) به رهبری سر کرده خویش به نام دیودوتس ، اعلام استقلال کردند . ( حدود 250 ق.م. ) – در استان پارت ( پارتیا، پرثوه ) نیز دولت ایرانی مستقلی به وجود آمد که به نام موسس آن دولت ، ارشکان ( اشکان ، اشکانیان) نامیده شد. بعدها به دنبال طرد سلوکیان از ایران ، این دولت به شاهنشاهی بزرگی تبدیل شد که در توالی شاهنشاهیهای بزرگ شرق ، ششمین شاهنشاهی بزرگ دنیای باستان محسوب شد . این دولت طی چندین قرن فرمانروایی ، از بسیاری جهات هماورد و رقیب و حریف روم بود .
ارشک اول موسس این دولت که بر وفق روایات ، سرکرده طایفه آریایی پرنی ( اپرنی ) از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکایی حدود باختر بود – بنابر مشهور – حدود دو سال بعد از اعلام استقلال کشته شد. برادر وی تیردات ، که جانشین او گردید خود را ظاهرا" به احترام نام او ارشک خواند ( ارشک دوم ) . پادشاهان بعد از وی هم از همین بابت ، نام ارشک را به عنوان نوعی لقب بر نام خود افزودند . بدین گونه ، سلسله جانشینان ارشک به نام " ارشکان " خوانده شدند ( اشکانیان ) .
هر چند دولت اشکانی به وسیله ارشک اول و برادرش تیردات ( که امروز دیگر تردیدی در تاریخی بودن آنان نیست ) پایه گذاری شد ، اما تاسیس واقعی آن به وسیله میتره دات ( مهرداد ) اول ، ( ششمین اشک) و تحکیم نهایی آن به وسیله مهرداد دوم ، ( نهمین اشک ) انجام شد. ظاهرا" ، مقارن این احوال که چندی بعد منجر به طرد قطعی سلوکیان از ایران شد ، پادشاهان این سلسه خود را وارث ملک پادشاهان قدیم پارس ( هخامنشیها ) خواندند. چنانکه از یک مورخ یونانی ( آریان ) نقل شده است . نسبت خود را هم به هخامنشیها رساندند ، البته با انتساب به اردشیر دوم . اما ، شاهنشاهی پارت با شاهنشاهی هخامنشی به کلی تفاوت داشت . نه تنها نظام حکومت آن هرگز استواری و انسجام آن دولت را دارا نبود، بلکه وسعت آن هم حتی بدون مصر که از زمان اسکندر به کلی از ایران جدا شد، به پای وسعت شاهنشاهی هخامنشی نرسید .
قلمرو آنان که شامل تعدادی دولتهای مستقل دست نشانده هم می شد ، در آنچه به وسیله حکام ( ساتراپهای ) اشکانی اداره می شد ، شامل هجده استان ( ساتراپی ) بود که یازده استان را از استانهای علیا و هفت استان را ، استانهای سفلی می خواندند . استانهای علیا ، شامل ولایات شرقی این قلمرو و استانهای سفلی خوانده می شد، عبارت بودند از:1. بین النهرین ( Mesopotimia ) با اراضی شمال بابل .2. آپولونیاتیس ( Apolloniatis ) : جلگه واقع در شرق دجله .3. خالونی تیس ( Chalonitis ) : بلندیهای اطراف زاگرس .4. ماد غربی : حدود نهاوند .5. کامبادین ( Cambaden ) : حدود بیستون و بخش کوهستانی ماد .6. ماد علیا : اکباتانا ( همدان ) 7. رگیان ( Rhagiane ) : نواحی شرقی ماد .ولایت شرقی که استانهای علیا خوانده می شد ، از این قرار بودند :8. خوارنه ( Choarene ) : سردره خوار . 9. کومیسنه ( Comisene ) : کومس ( قومس ) ناحیه کناره کویر .
10 . هورکانیا ( Hyrcania ) : گرگان .
11. استابنه ( Astabene ) : ناحیه استوا ( قوچان )
12. پارتیا ( Parthyene ) : خراسان .
13. اپه ورکتی کنه ( Apavarcticene ) : ابیورد ، حدود کلات .
14. مرگیانه ( Margiane ) : ولایت مرو .
15. آریا ( Aria ) : هریو، ولایت هرات .
16. انائون ( Anauen ) : بخش جنوبی هرات .
17. زرنگیان ( Zarangiane ) : زرنج ، کنارهامون .18. آراخوزیا ( Arachosia ) : رخج در ساحل علیای هیرمند در ناحیه قندهار .
ولایت سکستان در قسمت سفلای هیرمند ، دولت محلی مستقل داشت و بر خلاف آنچه در بعضی ماخذ آمده است ، استان نوزدهم قلمرو اشکانیان محسوب نمی شد. علاوه بر این استانهای هجده گانه که فقط قسمتی از قلمرو داخلی هخامنشیها بود ، تعدادی از استانهای سابق هخامنشی هم در این دوره به صورت امارتهای مستقل در اطراف این ولایت وجود داشت . فرمانروایان این مناطق خود را متحد و تحت الحمایه اشکانیان می شمردند . اما ، در عین آنکه به پادشاه متبوع خود باج می دادند و در هنگام ضرورت ، سپاه مجهز در تحت فرمان او قرار می دادند ، در سایر امور استقلال داشتند . معهذا ، در بعضی موارد هم از تبعیت دولت پارت خارج می شدند و به تبعیت دولت مهاجم یا مخاصم در می آمدند . بدین گونه ، قلمرو اشکانیان شامل یک مجموعه ملوک الطوایفی بود که خاندان ارشک ، در راس آنها قرار داشت . اتحاد آنها ، به خصوص در مواقع جنگ ، وحدت و تمامیت قلمرو ارشکها را تامین می کرد . تعدادی از این دولتهای تابع که در نهایت جزو قلمرو رسمی پادشاه اشکانی محسوب می شد ، از این قرار بود :
19 . ارمنستان که پادشاه مستقل آن ، غالبا" متحد و دست نشانده پارت بود . اما ، با توجه به اینکه وی از خاندان اشکانیان بود ، ولی بارها به روم می تاخت ، و بهانه جنگ ایران و روم می شد.
20 . امارت اسروئن ( Osroene ) در شمال شرقی بین النهرین که تحت حکم سلاله عرب ابجر ( Abgar ) اداره می شد . مرکز آن ادسا ( Edessa ) نام داشت که بعد اورفه و الرها خوانده شد .
21 . امارت کردئن (Cordoen ) ( بیت کردو ) در جنوب دریاچه وان و مشرق دجله که سرزمینی کوهستانی بود .
22 . امارت آدیابن ( Adiabene ) ( حدیب ، حاجی آباد ) در کنار رود زاب که شامل سرزمین آشور میشد و مرکز آن ، اربل( Arbela )خوانده می شد.
23 . امارت هترا ( Hatra ) ، الحضر در واحه ، واقع در مغرب دجله که قلعه أی استوار داشت .
24 . امارت آتروپاتن (Atropaten ) سرزمین آذربایجان که ماد کوچک نیز خوانده می شد و در دوران سلوکی هم مستقل بود . این ولایت در عهد اشکانیان تحت حکمرانی یک شاهزاده اشکانی اداره می شد . پادشاه این ولایت متحد و تحت الحمایه اشک بود . آذربایجان در عهد سلوکی نیز مانند عهد اشکانیان ، یک مرکز دینی آریایی بود . در عین حال ، یک سنگر ایرانیگری در مقابل یونانی مآبی رایج عصر نیز محسوب می شد .
25 . امارت میسان (Mesene ) که در ارضی بین النهرین جنوبی در اطراف مصب دجله و فرات قرار داشت و مرکز آن به نام خاراکس ( Charax ) تقریبا" در محل خرمشهر کنونی واقع بود .
26 . امارت ایلام ( Elymais ) در شرق دجله که شامل شوش و اهواز کنونی بود و تا قسمتی از دره های زاگرس ادامه داشت . با آنکه مهرداد اول آنجا را تسخیر کرد ، بعدها دوباره استقلال محلی یافت و بارها در مقابل اشکانیان قیام کرد .
27 . امارت پارس که پادشاهان کوچک محلی آن ، از زمان سلوکیان مستقل بودند . در عهد اشکانیان، قسمتی از نواحی جنوبی کرمان هم به آنان تعلق یافت . قلمرو آنان ، کانون آیین زرتشت و آتش مقدس قوم بود و با آنکه اشکانیان آنجا را به انقیاد در آوردند ، دعوی استقلال آنان باقی ماند . سرزمینهای باختر وسغد ، هرگز جزو قلمرو اشکانیان در نیامد . چنانکه اراضی واقع در شمال دره اترک هم که جزئی از سرزمین عشایر داهه و سکایی بود ، از شمول در داخل قلمرو ارشکها خارج ماند . حتی ، طوایف ساکن در نواحی بارها در مرزهای شرقی اشکانیان ، مزاحم و معازض دولت آنان نیز می شدند .
به دنبال طرد نهایی سلوکیان از خاک ایران ، دولت اشکانی که در توسعه به جانب غرب ظاهرا" ناظربه تسخیر تمام میراث هخامنشیها بود، با دولت روم که او نیز در توسعه به جانب شرق طالب دستیابی به میراث فتوحات اسکندر به نظر می رسید، در نواحی ارمنستان و سوریه با یکدیگر تصادم پیدا کردند .
اولین تصادم ، بین یازدهمین اشک ( فرهاد سوم ) با پمپه ، سردار معروف روم روی داد . این برخورد به جنگ منجر نگردید ودر واقع فقط یک تصادم سیاسی بود ( حدود 63ق.م. ) . تصادم واقعی ، اول بار در عهد ارد اول اشک سیزدهم واقع شد که محرک آن تجاوز کراسوس ( سردار روم ) به مرزهای ایران بود . این برخورد در حران (کاره ) به شکست و قتل کراسوس و اسارت عده زیادی از سربازان او منجر گشت ( 53 ق.م. ) . از آن پس ، روم بارها با پارت که خود را حریف و هماورد واقعی او نشان داد، به زور آزمایی پرداخت .بهانه ، مرزهای سوریه و مسائل ارمنستان بود، اما تعرض همواره جز در مواردی که پارت خود را ناچار به تلافی یا استرداد می یافت ، از جانب روم می شد . بالاخره ، از عهد ارد اول ( اشک سیزدهم ) تا عهد اردوان پنجم ( اشک بیست و هشتم ) که آخرین پادشاه این سلسله نیز بود ، لااقل هفت جنگ عمده ایران و روم را در روی یکدیگر قرار داد . چند بار هم تیسفون ، تختگاه اشکانیان ، به دست روم افتاد .
اما ، در تمام موارد سودای جهانگیری روم از طرف اشکانیان با مانع مواجه شد و روم هرگز موفق نشد که قسمتی از خاک ایران را به قلمرو خود ملحق کند . حتی ، آخرین اشک این خاندان که بعدها مغلوب اردشیر بابکان موسس دولت ساسانی گشت ، حمله خائنانه و نفرت انگیز کاراکالا امپراتور دیوانه روم را به شدت در هم شکست ( 215ق.م. ) . در این راستا ، خاندان اشکانیان که در معرض سقوط و انقراض بود ، قلمرو خود را نه به یک فاتح اجنبی ، بلکه به یک مدعی ایرانی باخت .
سلطنت اشکانیان ، چهار صد هفتاد سال طول کشید و در این مدت ، بیست و نه اشک از این سلسله در ایران فرمانروایی کردند . پایتخت آنان در دوران اعتلای سلطنت ایشان ، تیسفون و سلوکیه در نزدیک دجله بود . در اوایل تاسیس دولت ، شهر نسا در نزدیک عشق آباد کنونی و شهر دارا در ناحیه ابیورد و در هنگام تابستان که پادشاه از بابل به ماد و پارت و گرگان می رفت ، گاه اکباتانا و گاه شهر هکاتوم پلیس ( صد دروازه در قومس ) مقر موقت دربار شد. بی شک نظام ملوک الطوایفی که از اسباب فقدان تمرکز در قدرت بود ، اختلافات خانوادگی که همین عدم تمرکز آن را مخاطره آمیزتر می کرد و شاید نفرت و مخالفت موبدان زرتشتی که سیاست تسامح و اغماض اشکانیان را به نظر مخالفت می دیدند ، از عوامل انحطاط دولت آنان شد . جنگهای فرساینده ای که در مدت پنج قرن آنان را در شرق و غرب مشغول داشت نیز ، خود عامل عمده ای در ایجاد ناخر سندیهایی شد که از زیاده رویهای دایم طبقات جنگجو و قدرتمند در بین طبقات فرودین جامعه حاصل می شد .
حاصل عمده فرمانروایی آنان ، حفظ تمدن ایران از تهاجمات ویرانگر طوایف مرزهای شرقی و نیز ، حفظ تمامیت ایران در مقابل تجاوز خزنده روم به جانب شرق بود . در هر دومورد ، مساعی آنان اهمیت قابل ملاحظه ای برای تاریخ ایران داشت .